دختر خوانده ی هیولا پارت ۱

•••دختر خوانده ی هیولا•••
•••پارت اول•••

"الیزابت"
با سیلی ای که خوردم، صورتم کبود شد. یه گوشه زانوهامو بغل کرده بودم و به دیوار تکیه داده بودم.
پدرم درگیر مسائل کاریش بود. باید روی پرونده های عجیب غریب کار میکرد. باید آدم خوب رو از آدم بد تشخیص میداد..
پدرم... آلبرت خارپشت... قاضی تاریکی بود..
ما باهم دعوا کرده بودیم و من کتک خوردم.
نه خواهر دارم و نه برادر. تک فرزندم... وقتی به دنیا اومدم فقط پدرم رو دیدم، بدون مادر بزرگ شدم...
دستام یخ کرده بودن. زمستون بود، هوا خیلی سرد بود.
رفتم کنار شومینه نشستم.
میز کار پدرم کمی اون طرف تر پذیرایی بود.
بلند شد و اومد کنارم نشست.
پدرم- الیزابت... دخترم... بابا بابت تند رفتار کردن باهات متاسفه... میدونی که سر بابایی شلوغه...
- اشکالی نداره بابا. شما به کارهات برس.
بعد پریدم بغلش.
پدرم- وقت خوابیدنه عزیزم.
سرمو گذاشتم روی پاش و سرمو نوازش کرد تا خوابم برد...
دیدگاه ها (۷)

دختر خوانده ی هیولا پارت ۲

ممنون بابت حمایتاتون

یه نفر دیگه...

یه عینک رو چشمشه...

هـ؋ـت وارث🍷Part31بیخیال دیدنشون شدم و سمت اتاقم رفتم .خسته ب...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱معرفی :ا.ت یه دختر ۲۰ ساله از بوسا...

#pain #P⁴«ویو جونگکوک» کانگ: دارید چه غلطی میکنیدد!!! همه بر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط